top of page

دعوت «چهره خطرناک» برای رژیم به آکسفورد!


تحلیل دو سند درباره معصومه علینژاد


هر بار که از دخالت خارجی در امور ایران سخن می‌رود، بیشتر مردم مزخرفات جمهوری اسلامی درباره دخالت آمریکای جهانخوار (!) یا حمله طبس را به یاد می‌آورند، یا خاطره هذیان‌های جبهه ملی درباره کربلای ۲۸ مرداد زنده می‌شود. هر دوی اینها، هیاهو برای پوشاندن جنبه دیگری از دخالت بی‌امان در سرنوشت ملت ایران است: چهره‌ سازی در اپوزیسیون کشورهای جهان سوم به دست طبقه اطلاعاتی-دانشگاهی آمریکا.
طبقه دانشگاهی آمریکا از بیخ و بنیاد با نهاد پادشاهی در کشورهایی که تاریخ و فرهنگ‌شان با پادشاهی شکل گرفته و در هم آمیخته مشکل دارد و آن را استبدادی می‌داند. به این واقعیت توجه نمی‌کند که اکثر کشورهای پادشاهی در جهان مرفه و آزاد هستند و اکثر کشورهای جمهوری - بویژه در خاورمیانه - گرفتار جنگ داخلی و آشوب و فساد. جان چند میلیون خاورمیانه‌ای و عرب چه ارزشی دارد در مقابل تئوری‌های سیاسی این روشنفکران و استادان عالی مقام؟ در همهٔ این سالها، دانشگاهیان آمریکا، حامی تمام قد شخصیت های فرصت‌طلب و فاسدی بوده‌اند که در کشورهای جهان‌سوم خود را جمهوریخواه معرفی کرده‌، دم از دموکراسی زده‌اند که به گوش این دانشگاهیان، از آیات قرآن هم مقدس‌تر است. نتیجه‌اش چه بوده؟ جنگ و بی ثباتی در دهها کشور جهان.

دانشگاهیان آمریکا همچنین ایده‌های چپ افراطی دارند. به طور مثال، در بهترین دانشگاه‌های آمریکا ، نسبت استادان چپگرا به میانه‌رو یا راستگرا، بیست به یک است. یعنی بالاتر از ۹۵٪ دانشگاهیان در آمریکا چپگرا هستند. نتیجه این میل بی‌رویه به چپگرایی اینست که روشنفکران و دانشگاهیان غربی عمده توجه خود را به فعالان چپگرا/سوسیالیست/کمونیست در کشورهای جهان سوم معطوف کرده و میان چنین اندیشه‌هایی چهره می‌سازند. سابقه طبقه دانشگاهی آمریکا در حمایت از جنایت‌پیشه‌ترین کمونیست‌ها چنان آشکار است که اینجا نیازی به تکرار نیست؛ تنها به حمایت نوام چامسکی، استاد برجسته دانشگاه ام‌آی‌تی، از خمرهای سرخ کامبوج که ظرف شش سال یک چهارم جمعیت کشور را قتل‌عام کردند اشاره می‌کنیم.

با فروپاشی شوروی، ستاره اقبال فرصت‌طلبان چپگرا افول کرد و احزاب سوسیالیست و کمونیست کشورهای جهان سوم مادر خرج‌شان را از دست داده و ضعیف شدند. دانشگاهیان آمریکا اما دست‌بردار نبودند و همچنان دربه‌در دنبال چهره‌های چپگرا در کشورهای جهان سوم می‌گشتند. ظهور سازمان های حقوق بشری و قدرت گرفتن‌شان به لطف بودجه های آشکار و پنهان دستگاه‌های اطلاعاتی آمریکا این فرصت طلایی را برایشان فراهم کرد. ظاهر کار این هست که وظیفه این سازمان‌ها نظارت بر رعایت حقوق بشر در کشورهای جهان سوم است. واقعیت اما این است که این سازمان‌ها پاتوق و محل اشتغال کمونیست‌های سابق و وسیله پول‌رسانی به چهره‌های علاف و بی‌لیاقت جهان سومی است تا منویات دستگاه‌های اطلاعاتی را اجرا کنند. نمونه دم‌دستی‌اش همین جناب هادی قائمی، مدیر کمپین حقوق بشر ایران، که پیشتر رسماً کمونیست بوده است. کمونیستی که فعال حقوق بشر شود، به نازی پیرو هیتلر می‌ماند که سازمان دفاع از یهودیان راه بیاندازد.

این سازمان‌های حقوق بشری، در جهان سوم به تبلیغ ایدیولوژی‌های چپگرایانه می‌پردازند و اغلب سیاسیون یا روزنامه‌نگاران این کشورها که شاخک‌های حساسی دارند، زود در می‌یابند که برای بهره‌مندی از پول و نفوذ آمریکا می‌باید همین تئوری‌ها را دنبال کنند. حمایت فله‌ای از هر مد جنسی که آمریکا صادر می‌کند از سوی این روزنامه‌نگاران و سیاسیون در همین چارچوب قابل‌فهم است. مورد داشتیم که یکی از همین فعالان حقوق بشر می‌نالید که چرا زبان فارسی ضمیر مذکر و مونث ندارد تا برای «حق تراجنسیتی‌ها» (به مجبور کردن دیگران برای استفاده از ضمیرهای من‌درآوردی این عزیزان) کارزار راه بیاندازد و فاند بگیرد!

همچنین، درست پیش از فاجعه ترک افغانستان و هبه کردن‌‌ این کشور به طالبان، سازمان‌های حقوق بشری آمریکایی، حقوق تراجنسیتی‌ها را در افغانستان تبلیغ می کردند و بشرهای فعال حقوق برای چنین کارزارهایی فاند تپل می‌گرفتند! اگر وضعیت تراژیک نبود، می‌شد یک داستان کمیک از آن ساخت.
وجه دوم حمایت نهادهای اطلاعاتی آمریکا از چپگرایی در جهان سوم «چهره‌سازی» است. ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم، وارث جهانی بدون ابرقدرت شد و سرمست از شکست نازیسم و فاشیسم، مصمم بود در همه دنیا مدل جمهوری را اجرا کند. وزارت امور خارجه از نهادی برای اعمال دیپلماسی و حفاظت از منافع ملی آمریکا تبدیل شد به کارگاه چپ‌پروری و پادشاهی‌ستیزی. سازمان جاسوسی آمریکا هم به جای جمع‌آوری اطلاعات حیاتی از نظرات مردم کشورهای جهان سوم و شناخت تمایلات‌شان و تخمین پایگاه مردمی چهره‌های اجتماعی سیاسی، عملا تبدیل شد به بنگاه استعدادیابی برای انقلاب‌ و جمهوری‌بازی.

نتیجه فاجعه‌بارش را در انقلاب اسلامی همهٔ ایرانیان دیدند که چگونه از یک ملای مرتجع گمنام، گاندی ساختند و به مردم ایران انداختند.

اما ظاهراً بخشی از ایرانیان خوش‌باور بی‌دلیل متقاعد شده‌اند که آمریکا درس گرفته و از آشوب‌سازی و چهره‌پردازی دست برداشته است. برای چنین خوش‌خیالی، کافی است به دهها انقلاب رنگینی که وزارت امور خارجه راه انداخت و چهره‌هایی که «رو» کرد نگاهی بیاندازیم. در میانمار، خانم آنگ سان سوچی را چهره کردند و نوبل صلح دادند و از تمایلات جنایتکارانه‌اش هیچ نگفتند تا یک دهه بعد جنایت‌ها و نسلکشی ایشان علیه اقلیت روهینگیا افشا شد.

در اوکراین، بسته به اینکه کدام سیاستمدار فاسد گوش دستگاه اطلاعاتی را داشت و سبیل بازرگانان و سیاستمداران آمریکا همچون بایدن و پسرش را چرب می‌کرد، نماد دموکراسی میشد و دیگران عمال روسیه. در همین سیرک مضحک، یک بار ویکتور یانوکویچ به عنوان عامل روسیه به افکار عمومی معرفی شد و یولیا تیموشنکو را قهرمان دموکراسی کردند، و چه بهتر که زن هم بود و سناریو را دراماتیک‌تر می‌کرد. اما کمتر از ده سال بعد، یانوکویچ با رای اکثریت رییس جمهور شد و نوبت تیموشنکو بود که نقش سیاستمدار بد را بازی بکند. تمامی این چهره‌های دست‌ساز، دوره‌های وزارت امور خارجه در دموکراسی را دیده بودند و اغلب‌شان به دانشگاههای آمریکا رفت‌وآمد داشته و دارند.
در پس‌زمینه چنین وقایعی است که بررسی دو سند بسیار بجا و بایسته می‌نماید: نخست اسناد ویکی‌لیکس (1) از مخابرات دستگاه جاسوسی و وزرات خارجه آمریکا از ایران، در زمان انتخابات ۱۳۸۸ و جنبش سبز و دومی، مقالهٔ لارا سکور، ایران‌شناس دانشگاه براون دربارهٔ مسیح علی‌نژاد در سال ۲۰۰۹ یا همان ۱۳۸۸. (2)

در اسناد ویکی‌لیکس، علی‌نژاد به عنوان نماینده کمپین انتخاباتی کروبی معرفی می شود و گفته می‌شود که بلندپروازی دارد و می گوید کروبی خواهد توانست اوضاع را عوض بکند. همچنین در همین اسناد، از دیدارهای مرتب و پیاپی خانم علینژاد با مقامات وزارت خارجه آمریکا سخن رفته می‌رود.
در سند دوم - یعنی مقاله خانم سکور - هم اشاره می‌شود که خانم علینژاد در بدو ورود به آمریکا با مقامات وزارت امور خارجه دیدار می‌کند. پس می‌بینیم که روابط اطلاعاتی خانم علینژاد با آمریکا و بازی کردن نقش رابط میان بخشی از دستگاه قدرت جمهوری اسلامی و آمریکا، به سال‌ها پیش بازمی‌گردد، زمانی که همه جا آشکارا به عنوان یک روزنامه‌نگار اصلاحطلب شناخته شده بود و اصلا ادعای براندازی هم نداشت.

مقاله خانم سکور اما به قدری خوب نگاشته شده که بایستی در کلاس های ترویج پروپاگاندا درس داده شود. سکور ابتدا از علی‌نژاد چهره‌ای جسور می سازد و بدون اینکه به خود زحمت بدهد تا ادعاهای ایشان درباره تهدید جانی‌اش از سوی دستگاه امنیتی رژیم را صحت‌سنجی کند، او را قهرمانی درجه یک جا می‌زند. سکور هیچ توضیحی نمی دهد این چهره خطرناک برای رژیم از سوی چه کسی به آکسفورد دعوت شده و چگونه اجازه خروج و سپس بازگشت به ایران پیدا کرده است؟

کمی بعدتر در همان مقاله، سکور که از رابطه آشکار علی‌نژاد با کمپین یک مقام عالی رتبه انقلاب اسلامی یعنی کروبی ذوق‌زده شده، ادعا می کند البته این چیزی از ارزش‌های علی‌نژاد به عنوان خبرنگار مستقل کم نمی کند! ولی از آنجا که سرسپردگی‌اش به پیامبر چپگرایی زمان یعنی اوباما بی‌نهایت است، می‌کوشد همزمان تصمیم اوباما در نپذیرفتن دعوت مصاحبه علی‌نژاد را توجیه کند و می‌گوید اوباما درخواست مصاحبه علینژاد را به این دلیل رد کرده که گفته نمی‌خواهد در دعواهای سیاسی ایران دخالت بکند و مصاحبه با یک روزنامه‌نگار جناحی‌ اصلاحطلب میتواند به جانبداری تعبیر بشود! دقت کردید؟ خلاصه به نظر نویسندهٔ مقاله، خانم علینژاد همزمان هم روزنامه‌نگار مستقل است و هم خبرنگار جناحی!

صد البته که بسیاری از ایرانیان به زمین و زمان خواهند آویخت تا نوشتهٔ بالا را مالیخولیایی تلقی کنند و اسناد مورد اشاره را ناقص یا مشکوک بخوانند. خواننده باهوش اما رد حقیقت را خود خواهد گرفت. وانگهی، نشانه‌های وابستگی خانم علینژاد به دستگاه اطلاعاتی و دانشگاهی آمریکا و همچنین بازی کردن نقش رابط میان آمریکا و جناح اصلاحطلب رژیم را در این سال‌ها بارها به چشم دیده‌ایم. نیازی به توطئه‌بافی ندارد. خانم علینژاد در تمام این سالها، هر پدیده‌ای را که مورد علاقه همین دستگاه اطلاعاتی-دانشگاهی چپگرایان آمریکا بوده است، حمایت و ترویج کرده و تا توانسته از آن برای اصلاحطلبان نان‌دانی ساخته: از تبلیغ ایده‌های فمینیستی گرفته تا حمایت از وومن مارچ (جنبش زنان فمینیست علیه ترامپ) و حمایت از جنبش بلک‌لایوز‌متر که بنیانگذاران‌اش آشکارا مارکسیست هستند و به مارکسیسم خود افتخار می‌کنند. و در همهٔ این سال‌ها، هر آنچه را که مورد تنفر دستگاه اطلاعاتی-دانشگاهی چپگرای آمریکا بوده، خانم علینژاد هم کوبیده، از جمله ترامپ و طرفداران ترامپ را.


لینک منابع


اسکرین شات







اسکرین شات






561 views0 comments

Σχόλια


bottom of page